محیصای مثل ماهممحیصای مثل ماهم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

همه زندگی من و باباش

تو..تو.. تو و باز هم تو (هفته 32)

  سلام عزیز دل مامان ،خوبی فرشته شیطونم؟؟   عزیز دل مامان مطمئنم که جات کم شده !!این از تکونات متوجه میشم،خیلی دلم برات میسوزه مامانی ،ولی چاره ای نیست دخمل گلم ،به خاطر خودت و مامان تحمل کن تا حسابی بزرگ و قوی بشی  و اونوقت بیای توی بغل مامان ،الان که دارم برات مینویسم ،داری لب تابو با خودت بالا و پایین میبری ،الهی قربونت برم که انقدر شیطون شدی ،نمیدونی چقدر بی تاب اومدنت شدم ،وقتی توی وجودم انقدر تکون میخوری ،قلبم میلرزه برات ،همش هواتو دارم ،همش دلم برات میلرزه ،فقط خدا خدا میکنم که این روزا هز چی زودتر بگذره و بیای پیشم ،آخه مامانی خیلی خیلی تنهاست ،باورم نمیشه که تو توی وجودم پیچ و تاب میخوری و رشد میک...
17 شهريور 1392

داستانهای این دخمل لجباز (هفته 29)

  سلام عزیز دل مامان و بابا،خوبی دختر عزیزم؟؟   فرشته ناز و کوچولوی مامان ،بالاخره زمان سونوی چهاربعدیت شد و من بابا با یه عالمه ذوق و شوق رفتیم مرکز سونوگرافی،بگذریم که چقدر معطل شدیم و چقدر مامان خسته شد تا بالاخره نوبتمون شد ،شما هم که قربونت بره مامان الهی ،قبل از اینکه بریم توی اتاق سونو ،کلی برای مامان قر دادی و رفتی اینور و اونور ،ولی تا مامان دراز کشید روی تخت ،دیگه اصلا تکون نحوردی ،خانم دکتر با دقت کامل همه اجزای بدنتو دید و خدارو هزار مرتبه شکر ،سالم بودی و رشدت هم عالی بود ،ولی تا نوبت رسید به دیدن روی ماهت ،دستاتو گذاشتی جلوی صورتتو و اصلا تکونش هم ندادی ،آخه چرا مامانی ؟؟دلت اگه برای من نسوخت،برای بابا...
2 شهريور 1392
1